loading...
سایت عکس های جالب
مهدی بازدید : 13 شنبه 27 مهر 1392 نظرات (0)
پنج شنبه کلا بیحال بودم.بدن درد سرماخوردگی.بعداز ناهار خوابیدم که با دعوای بچه ها همش پرید.بعدهم رفتیم بیرون که لباس وکفش بگیریم برای بچه ها.که هیچی هم نخریدیم.پرنیا که خوابیدوما سه تاهم دلنشین وبدون جیغ های پرنیا آب هویج بستنی خوردیم در کمال آرامش.بعد هم رفتیم دو تا همبرگر گرفتیم واونم خوردیم.شوهر گفت بریم خونه که من حس خونه رفتن نداشتم.دوباره رفتیم یه سوسیس بندری وسمبوسه گرفتیم.من ساندویچرو خوردم وسمبوسه هم شد برا پرنیا.بعد هم اومدیم خونه.بچه ها خوابیدن وماهم بعدش خوابیدیم.

جمعه خیلی خوابم میومد ولی چاره ای نبود بچه هارم بیدار کردم وشوهر رفت سریه کاری وجوجه گرفت وآمادش کردم ووسیله هامونو برداشتیم ورفتیم همون جای بیرون شهرمون.که قبلش دوتا از جاریا وخواهر شوهر بزرگی رفته بودن وماهم رفتیم بهشون ملحق شدیم.بعد هم یه فامیلی که بشه پسر دایی مامانامون البته به غیر از مامان یه جاری اومد اونجاو مخ همرو به کار گرفت دوساعتی نشستیم پای حرفاشو بعد هم ناهارمونو آماده کردیم خوردیم وچای آتیشی وحرکت کردیم اومدیم خونه هامون.در کل خوش گذشت.فکر میکنم چون همه بچه ها بودیم ومامانامون باهامون نبودن مورد حساسیت زایی پیش نیومد.خونه هم که رسیدیم بچه هارو بردم حموم.اونا که خوابیدن شوهرم دید خبری نیست ورفت خوابید.منم که تا یازده ونیم بیدار بودم نصفه شبم یه خواب چرت وپرت دیدم یکساعتی هم به خاطر اون بیدار بودم.صبح هم که بچه ها رفتن میخواستم بخوابم که شوهر نذاشت وخوابه پرید.الانم دارم قابلممو میجوشونم تا برم افتتاحش کنم.ناهارم زرشک پلو هنوز نپزیده داریم.


ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 150
  • کل نظرات : 7
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 8
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 68
  • باردید دیروز : 2
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 79
  • بازدید ماه : 149
  • بازدید سال : 227
  • بازدید کلی : 6,194