این متن را بخوان و ببین چقدر دوستت دارم:
که از خرابه های تنایی به قصر شیرین عشق هدایتم کردی و عاشقی بی قرار
و یاری با وفا برای خویش ساختی و برای اشک های او شانه هایت را ارزانی
داشتی و با صداقت عاشقانه ات دلش را به درد آوردی.
چگونه فراموشت کنم تورا؟
که سال ها در خیالم سایه ات را می دیدم و تپش قلبم را حس می کردم و به
جست و جوی یافتنت به درگاه پروردگار دعا میکردم :
« که خدایا پس کی او را خوهم یافت »
چگونه فراموشت کنم تو را؟
که همزمان با دیدنت در قلبم همه ی عزیزانم برایم بیگانه شدند.
دستم را به تو می دهم، قلبم را به تو می دهم، فکرم را به تو می دهم،
وجودم را به تو می دهم و نگاهم ازآن توست و تمامی لحظات تو را
می خواهند و برای عطر نفسهایت دلتنگی می کنند.
چگونه فراموشت کنم تو را؟
که قلم عشقم را به تو هدیه کردم که نوشته هایت صورت نوشته هایم را گرفتند
بیش از تو عشق را نمی شناختم بهتر بگویم با عشق رفاقتی نداشتم عشق را
با تو شناختم و دلم میخواهد با وجود تو همیشه عاشق بمانم.