دیگر در جهان می برم آن رشته ها که بود بافیده ز پهنای امید مانده روشن
دیگرم نرگس نخواهد-آنچنان که بود خنده ناک- خندد
روی مانندان گلشن.
من به زیر این درختت خشک انجیر،
که به شاخی عنکبوت منزوی را تار بسته
می نشینم آنقدر روزان شکسته
که بخشکد بر تن من پوست،
ای که در خلوت سرای شاعری سرگشته داری جا
کوله بار شعرهایم را بیاور تا به زیر سر نهاده
- روی زیر آسمان و پای دورم از دیاران-
از غم من گر بکاهد یا نکاهد
خواب سنگینم رباید آنچنان
که دلم خواهد،
(نیما یوشیج)