loading...
سایت عکس های جالب
مهدی بازدید : 27 دوشنبه 08 مهر 1392 نظرات (0)
سلام سلام همگی سلام ای زندگی سلام ای زندگی سلام

یکسال تمام برای دیروز لحظه شماری می کردم اما خودم خرابش کردم . البته من نه ها اما خودم کردم که لعنت بر خودم باد . یکسال پیش در چنین روزی بلاخره فرشید شاخ غول گواهینامه رو شکوند و با حرف های مامان و بابام و التماس های من رفت گواهی نامه اش رو گرفت . باورتون میشه بعد از ۱۳ سال  قبل از اون بدون گواهینامه می شست پشت ماشین هر چقدر هم التماس می کردم گوشش بدهکار نبود اما بلاخره با پیگیری سختگیرانه بابا بلاخره تمامی کابوس ها به پایان رسید . خدایا شکرت . باباجونم ممنونم قربونت برممممممممممممممممم اما بیشترین خوشحالی من از اینه که الان دیگه بدون هیچ ترس و استرسی می تونیم با ماشین خودمون بریم مسافرت . نمی دونید چقدر لحظه شماری می کردم . مثل عقده ای ها شده بودم . بابا برای ۵ آبان برنامه ریزی کرده که هممون یعنی هم فرهاد اینا و هم ما رو ببره مشهد بنده خدا از الان بلیط هم گرفته اما بقول خودش من عشق هواپیما اونقدر بابت گواهینامه فرشید خوشحالم که میگم ما با ماشین خودمون میاییم و اونجا با همیم.  و اما اصل مطلب .... یکسال تمام برای یکسالگی گواهینامه نقشه کشیده بودم . می خواستم با خانواده خودم و فرشید بریم پارک  یه کیک بشکل گواهینامه سفارش بدم  به همراه چایی و شیر و آبمیوه و بستنی سرو کنم . و لحظات خوبی رو اونجا به ثبت برسونیم . اما به خاطر استراحت مطلقی که مامان داشت مامان و بابام نمی تونستند بیان . فرهاد هم با همسر و بچه اش رفته بودند شمال . قرار گذاشتیم که با خانواده همسری بریم . اما با اونا رفتند یعنی حتما شام به همراه بردن . من مشکلی نداشتم اما فرشید معتقد بود فقط کیک . فقط تفریح . بنده خدا راست می گفت . بیرون رفتن که به خوردن شام و میوه و بعد برگشتن نیست بیرون رفتن تفریح کردن دور هم نشستن و گفتن و خندیدنه . بازی کردنه . هر چه اصرار کردم گفت امروز نریم با این شرایط نریم . قبول کردم خودش زنگ زد به مامانش و مهرداد گفت که نمی ریم . من هم که کیکی کوچولویی سفارش داده بودم  زنگ زدم گفتم شرمنده نمی تونم بیام برای تحویل کیک . گفت مشکلی نیست راستش گذاشتیم تو یخچال ویترین خیلی ها خواستنش ما هم گفتیم برای مشتریه اگه کسی اومد می دم میره .  اول خواستم بگم نه بعد تو دلم گفتم کیک به این بزرگی رو می خوام چیکار (البته سنگین نبود فقط یک مستطیل باریک کشیده مثل گواهینامه بود)گفتم بده بره .فردا میام یه کیک کوچیک یخچالی دو نفره میگیرم . حالا قراه امروز دو نفره بریم پارک یه جشن کوچولوی دونفره بگیریم . یا آب و آتش که هم من و هم فرشید خیلی دوسش داریم میریم یا نهج البلاغه که یکی از دوستان پیشنهادش رو دادن .

و اما باز خبر از بازار سرمایه .  شنبه به خاطر نیاز به پول کنور رو فروختم با حساب خودم در سود بودم اما وقتی به فروش رسید دیدم ضرر کردم بیشتر که نگاه کردم دیدم کارمزد کارگزارم رو در نظر نگرفته بودم   البته میگم ضرر همش ۹ هزار تومان بود اما خوب ضرر ضرره اما در عوض امروز کمر همت رو محکمتر از همیشه بستم و گفتم باید این ۹ تومن رو برگردونم  اول وقت شبندر خریدم و نیم ساعت بعد فروختم و ۳۴ تومن سود کردم البته در یک میلیون . یه نفس راحتی کشیدم  بعد  با خیال راحت شروع بکار کردم   امروز کچاد خریدم  ۸۶۱۷ ریال  تا ۱۳۰۰۰ نگهش میدارم  قند قزوین هم یه تکونی به خودش داد و من خوشحالتر از همیشه هستم .

زیاد گفتم درهم گفتم . یه جورایی از دستم در رفت اونقدر بابت دیروز عصبانی هستم که ....

 


ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 150
  • کل نظرات : 7
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 1
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 7
  • باردید دیروز : 2
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 18
  • بازدید ماه : 88
  • بازدید سال : 166
  • بازدید کلی : 6,133