loading...
سایت عکس های جالب
مهدی بازدید : 23 شنبه 27 مهر 1392 نظرات (0)

یا نور

28 مهرماه سال 91 مهمون مزار شهیدی که سید بزرگواری بودم البته بهمراه خونوادهء عمو بزرگم که بانی رفتن شدن اونجا رهسارشدیم.تو وب قلبی اینجا دربارهء سفرمون نوشته بودم

امسال 26 مهرماه سال 92 یه عصر جمعه دلپذیر ماه دی الحجه دعوتنامه ای دریافت کردم که زیارت زیبایی برای من حقیر رزق معنوی شده بود از سوی خدای مهربون و خوبان عالم .

البته بهمراه "خواهر کوچکم و شوهرشون" و "زن داداش کوچیکم " و  "امیرعلی جون"برادرزادهء گلم" و "زهراخانم" که معرف حضور شما می باشند.

از بدو ورود اول رفتم خدمت مادر و پدر اون شهید دفاع مقدس بعد کمی دردودل و فاتحه رفتم زیارتگاه بقعه متبرکه در ضلع جنوب شرقی مزار اون شهید وقتی این دفعه قشنگ شجره نامه و مختصری از این بزرگوار خوندم خیلی بیشتر نسبت به گذشته بهشون ارادت پیدا کردم دو خط آخر نوشته بود: وحوش در مقابل این بزرگوار سرتعظیم فرود می آوردند و رام بودند و زنجیرها و قولها از دست و پایشان گسسته می شد.البته ایشون دردوره صفوی زندگی میکردند.

با خودم گفتم :چقدر ایشون همچون نیاکان و اجداد طیبه شون هستن.

و کلی از جانب همه نائب الزیاره شدم قبل نماز زیارتی و حاجات برای همه و خودم دور نمیدونم چندم زیارتم چشام "صلوات خاصه امام رضا"ع" رو دید فقط بگم که زیارت اونجا هم انگار هدیه ای از سوی مولامون بود لبخند برلبان جاری شد و به مولامون گفتم : ممنونم و سپس با همون دل شاد صلوات رو زمزمه کردم..."الهی شکر فراوان و " چه زیارتی شد این زیارت خدای مهربون می داند و بس.

و چقدر از این رزقهای معنویت خدایا کیف کردم ...رزقهای معنوی زیبایی این روزا نصیب من گنهکار رو سیه میشه شاید شاید...باز نمیدانم چه سری ست اما الحمدلله رب العالمین و شکرا لله  فراوان و باز خواهان بیشتر این زیارت خوشگلا..."ان شاء الله"

بعد نماز زیارت و حاجت خانمی تقریبا 50 و خورده ای سن کنارم نشست و کلی برایم از دردهایش گفت شاید بعدها مطلبی نوشتم چون جای بسی درنگ داشت دردودلای این بانو...البته همشهری دراومدیم و شماره هامون رو ردوبدل کردیم...

بعد باهم رفتیم زیارت اون شهید بزرگوار و سپس نماز مغرب دوباره برگشتم مزار اون نواده عظیم الشان امام موسی کاظم"ع" خوندم و بعدش راه افتادیم سمت خونه...

خدای مهربونم بسیار شاکرم و همچنان و بیصبرانه باز منتظر چنین رزقهای زیبا...

مولای مهربونم دیروز مدام می گفتم : همه جا عطر خوش یار می آید و نشان از کوی یار دیده میشود .

لطفا زیارت نزدیک شما هم بزودی نصیب همگی مون بنما."الهی آمین"

التماس دعا جهت تعجیل در ظهور مولامون

+راستی نائب الزیاره خیلی ها شدما


مهدی بازدید : 22 شنبه 27 مهر 1392 نظرات (0)

امتحان مجدد  میان ترم واحد درس مبانی امور مالی و تنظیم بودجه استاد اللهوردی پورتا صفحه 100  روز                  پنج شنبه  مورخه 9/8/92  ساعت 10صبح برگزار خواهد شد

امتحان میان ترم  فارسی عمومی استاد ولی نژاد از اول صفحه تا اول درس نظر کیمیا مورخه 7/8/92ساعت 9صبح برگزار خواهد شد

امتحان میان ترم درس درآمدی بر نقش ادبیات در مدارس تا آخر فصل 4 مورخه 14/8/92ساعت 10 برگزار خواهد شد  سه نمره بقیه تحقیق  نوشتن داستان کودکانه طبق فصل 4

نقد داستان کودکان طبق فصل 6

امتحان میان ترم اصول و مبانی آموزش و پرورش استاد اموئی میلان تا 5فصل اول کتاب  سه شنبه مورخه 7/8/92  ساعت 10صبح برگزار خواهد شد

امتحان میان ترم اصول  برنامه ریزی درسی  تا5 فصل اول کتاب سه شنبه مورخه 14/8/92 ساعت 12برگزار خواهد شد

 


مهدی بازدید : 20 شنبه 27 مهر 1392 نظرات (0)
بچه ها میگم شما از فروغ خانم خبری دارین؟؟؟

خانم معلم رفته سمنان یا ترم بهمنیه؟؟؟

دلم براش تنگ شده اگه کسی باهاش در ارتباط هست سلام منو بهش برسونه....

یادتون نره ها


مهدی بازدید : 13 شنبه 27 مهر 1392 نظرات (0)
پنج شنبه کلا بیحال بودم.بدن درد سرماخوردگی.بعداز ناهار خوابیدم که با دعوای بچه ها همش پرید.بعدهم رفتیم بیرون که لباس وکفش بگیریم برای بچه ها.که هیچی هم نخریدیم.پرنیا که خوابیدوما سه تاهم دلنشین وبدون جیغ های پرنیا آب هویج بستنی خوردیم در کمال آرامش.بعد هم رفتیم دو تا همبرگر گرفتیم واونم خوردیم.شوهر گفت بریم خونه که من حس خونه رفتن نداشتم.دوباره رفتیم یه سوسیس بندری وسمبوسه گرفتیم.من ساندویچرو خوردم وسمبوسه هم شد برا پرنیا.بعد هم اومدیم خونه.بچه ها خوابیدن وماهم بعدش خوابیدیم.

جمعه خیلی خوابم میومد ولی چاره ای نبود بچه هارم بیدار کردم وشوهر رفت سریه کاری وجوجه گرفت وآمادش کردم ووسیله هامونو برداشتیم ورفتیم همون جای بیرون شهرمون.که قبلش دوتا از جاریا وخواهر شوهر بزرگی رفته بودن وماهم رفتیم بهشون ملحق شدیم.بعد هم یه فامیلی که بشه پسر دایی مامانامون البته به غیر از مامان یه جاری اومد اونجاو مخ همرو به کار گرفت دوساعتی نشستیم پای حرفاشو بعد هم ناهارمونو آماده کردیم خوردیم وچای آتیشی وحرکت کردیم اومدیم خونه هامون.در کل خوش گذشت.فکر میکنم چون همه بچه ها بودیم ومامانامون باهامون نبودن مورد حساسیت زایی پیش نیومد.خونه هم که رسیدیم بچه هارو بردم حموم.اونا که خوابیدن شوهرم دید خبری نیست ورفت خوابید.منم که تا یازده ونیم بیدار بودم نصفه شبم یه خواب چرت وپرت دیدم یکساعتی هم به خاطر اون بیدار بودم.صبح هم که بچه ها رفتن میخواستم بخوابم که شوهر نذاشت وخوابه پرید.الانم دارم قابلممو میجوشونم تا برم افتتاحش کنم.ناهارم زرشک پلو هنوز نپزیده داریم.


مهدی بازدید : 33 شنبه 27 مهر 1392 نظرات (0)
یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند

طلب عشق زهر بی سر و پایی نکنیم

که در این بحر دو رنگی و ریا 

طلب آب حتی ز دریا نکنیم...



بهشت واقعی کجاست؟


شاعر و فرشته ای با هم دوست شدند ، فرشته پری به شاعر داد و شاعـر شعری بـه   

 

فرشته . شاعر پر فرشته را لای دفتر شعرش گذاشت و شعرهایش بوی آسمان گرفت.

 

و فرشته شعـر شاعر را زمزمه کرد و دهانش مزه عشق گرفت .

 

خدا گفت: دیگر تمام شد.دیگرزندگی برای هر دوتان دشـوار می شود. زیرا شاعری که

 

بـوی آسمـان را بشنود ، زمیـن برایش کوچـک اسـت و فـرشته ای کـه مـزه عـشق را

 

بچشد، آسمـان برایش تنـگ .

 

فرشته دست شاعر را گرفـت تا راه های آسمان را نشانش بدهـد و شاعـر بال فرشته

 

را گرفت تـا کوچـه پس کوچـه های زمیـن را به او معرفی کند . شـب کـه هر دو به خانه

 

برگشتند ، روی بال های فرشته قدری خاک بود و روی شانه های شاعر چند تا پر ....

 

فرشته پیش شاعر آمد و گفت : می خواهم عاشق شوم .

 

شاعر گفت : نه . تو فرشته ای و عشق کار تو نیست .

 

فرشته اصرار کرد واصرار کرد .

 

شاعر گفت : اما پیش از عاشقی باید عصیان کرد و اگـر چنین کنی از بهشت اخراجت

 

می کنند . آیا آدم و سرنوشت تلخش را فراموش کرده ای ؟

 

اما فرشته باز هم پافشاری کرد . آن قـدر که شاعر به ناچار نشانی درخـت ممنوعه را

 

به او داد.

 

فرشته رفت و از میوه آن درخت خورد .اما پرهایش ریخت و پشیمان شد. آ ن گاه پیش

 

خدا رفت و گفت: خدایا مرا ببخش . من به خودم ظلم کرده ام . عصیان کردم و عاشق

 

شدم . آ یا حالا مرا از بهشت بیرون می کنی ؟

 

_ پس تو هم این قصـه را وارونه فهمیدی !

 

 پس تو هـم نمی دانی  

 تنها آن که عصیـان

 

می کند و عاشق می شود، می تواند به بهشت وارد شود !

 

و آ ن وقـت خدا نهمین در بهشت را باز کرد . فرشته وارد شد و شاعـر را دیـد که آنجـا

 

نشسته است در سوگ هشت بهشت و رنج هبوط !

 

فرشته حقیقت ماجرا را برایش گفت . اما او باور نکرد.

 

آدم ها هیچ کدام این قصه را باور نمی کنند. تنها آن فرشته است که می داند بهشت

 

واقعی کجاست!



 

آرامش چیست؟ نگاه به گذشته و شکر خدا

نگاه به آینده و اعتماد به خدا

نگاه به اطراف و جستجوی خدا

نگاه به درون و دیدن خدا

لحظه تان سرشار از بوی خدا!

لینک مفید :

-
چگونه به آرامش برسیم؟



باجنبه ها و راستگو هاش (البته همتون هردوتاش رو هستین ) به ادامه مطلب برین و جواب سوال رو بدین


مهدی بازدید : 20 شنبه 27 مهر 1392 نظرات (0)

  آنان كه در زندگی پیروز و كامیاب شده اند،

اول از نظر فكر و روح ، پیروز و كامیاب بوده اند.


مهدی بازدید : 22 یکشنبه 21 مهر 1392 نظرات (0)

 

 

حرم عشق كربلا ست و چگونه در بند خاك بماند آنكه پرواز آموخته‌است و راه كربلا می‌شناسد و چگونه از جان نگذرد آنكس كه می‌داند جان بهای دیدار است.
گردش خون در رگهای زندگی شیرین است، اما ریختن آن در پای محبوب شیرین ‌تر است
؛ و نگو شیرین ‌تر، بگو بسیار بسیار شیرین ‌تر.

در ملكوت اعلا جز شهید زنده نیست و حیات دیگران اگر هم باشد به طفیل شهداست.
سوختن كمال عشق است اما آنها كه سوختن پروانه در آتش شمع را كمال عشق می‌دانند كجایند كه سوختن انسان در آتش عشق را به نظاره بنشینند؟
سر مبارك امام عشق بر بالای نی رمزی است بین خدا و عشاق، كه این است بهای دیدار.
در عالم رازی هست كه جز به بهای خون فاش نمی‌شود.
هنر آن است كه بمیری، پیش از آنكه بمیراندت، مبدأ و منشأ حیات آنان‌اند كه چنین مرده‌اند.
ای شهید! ای آنكه بر كرانه‌ی ازلی و ابدی وجود برنشسته‌ای! دستی برآر و ما قبرستان ‌نشینان عادات سخیف را نیز از این منجلاب بیرون كش.


تعداد صفحات : 15

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 150
  • کل نظرات : 7
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 9
  • آی پی دیروز : 5
  • بازدید امروز : 11
  • باردید دیروز : 6
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 21
  • بازدید ماه : 21
  • بازدید سال : 99
  • بازدید کلی : 6,066